دلتنگی و شیوه های درمان آن

دکتر رضا جوهری فرد

الهام ساکی

 

 با نگاهی مروری درمی­یابیم که مفهوم دلتنگی Banting به مرور خاطرات زندگی(نوستالژی) اشاره دارد که به نوعی می­تواند خود یک حالت روانی ناشی از مرور خاطرات زندگی تلقی گردد ، در حالی که همین روش خاطره­پردازی می­تواند در درمان دلتنگی نیز مانند اختلال افسردگی مرثر واقع گردد. پس مفهوم دلتنگی یک رابطه دوسویه با  مرور خاطرات زندگی(خاطره پردازی) دارد.

در سال­های اخیر، نقش نوستالژی در سلامت جسمانی مورد توجه قرار گرفته است و پژوهش­هایی نیز در تأثیر نوستالژی بر متغیرهای فیزیولوژیکی و سلامت جسمانی تأکید داشته­اند که به عنوان کارکردهای تعادل حیاتی[۱] نوستالژی، می­توان آن­ها را دسته­بندی کرد.

پنج مطالعه آزمایشی ژو، وایداشت، سدیکیدس، شن و فنگ[۲](۲۰۱۲) تأییدکننده تعادل حیاتی نوستالژی و همچنین، اثربخشی مداخله خاطره اختیاری بود. در همین راستا، تحقیق اعتماد، جوکار، دباغ، کجوری و روستا(۱۳۹۶) تأیید کننده بدن­مندی تجربه نوستالژی و کارکرد تعادل حیاتی آن بود که نشان دادند، نوستالژی می­تواند تاب­آوری در برابر درد و ادراک گرما را بالا برده و ادراک شدت درد را پایین بیاورد.

سدیکیس، وایدشات و بادن(۲۰۰۴)، کارکردهای اگزیستانسیل نوستالژی را در سه دسته خلاصه کرده­اندف نخستین کراکرد اگزیستانسیل نوستالژی، این است که هویت را استحکام می­بخشد و تقویت می­کند. در این زمینه کاوانا[۳](۱۹۸۹ به نقل از سدیکیدیس، وایدشات و بادن، ۲۰۰۴) شواهدی نشان دادند که نوستالژی به عنوان منبع دستیابی به هویت عمل می­کند، این محققان معتقدند، نوستالژی می­تواند یک حس نیرومند درباره خود را برانگیزد و وحدت درونی خود را از طریق گذاشتن تکه­هایی از زندگی گذشته­مان در کنار یکدیگر افزایش دهد.  گابریل[۴](۱۹۹۲) نیز با استناد به شواهدی، نوستالژی را در راستای تقویت هویت و ارزشمندی خود می­داند. دومین کارکرد اگزیستانسیل نوستالژی، از دید سدیکدیس، وایدشات و بادن(۲۰۰۴) عبارت است از، این که نوستالژی احیاکننده و مقوم یک چشم­انداز از معنای زندگی می­باشد، سومین کارکرد اگزیستانیل این است که نوستالژی به پیوندهای اجتماعی استحکام و نیرو می­بخشد(سدیکیس، وایدشات و بادن، ۲۰۰۴). به عبارت دیگر، نوستالژی با نوعی بازسازی پیوند نمادین با دیگران معنادار(باچو[۵]، ۱۹۹۸؛ به نقل از باچو، ۲۰۱۳) که منجر به تقویت پیوند اجتماعی، عزت­نفس(سیری و باومیستر[۶]، ۲۰۰۰ به نقل از سدیکیدس، وایدشات و بادن، ۲۰۰۴) و احساس دلبستگی ایمن(میکولینسر، شیور و پرگ[۷]، ۲۰۰۳ به نقل از سدیکیدیس، وایدشات و بادن، ۲۰۰۴)، همراه است.

سدیکدیس و همکاران[۸](۲۰۱۵) در تحقیقات آزمایشی نشان دادند که نوستالژی به مثابه پاسخی می­باشد برای نبود انسجام خود و منبعی است برای اسنجام خود. یافته­های این محققان بر نقش نوستالژی در پویایی­های بین انسجام خود و نبود انسجام خود بر نقش هم­افزاینده نوستالژی برای عزت­نفس دلالت داشت.

برخی از محققان همچون سدیکیدس و همکاران(۲۰۱۵) در مورد نقش نوستالژی در بهزیستی روان­شناختی، شادکامی، خوش­بینی و مانند این­ها، تحقیق کرده­اند و شواهد مثبتی را در این زمینه نشان داده­اند که می­توان آن را در دسته کارکردهای مربوط به بهزیستی روان­شناختی آن­ها را طبقه­بندی کرد. چنگ، سدیکیدس و وایدشات(۲۰۱۶) با انجام چند تحقیق آزمایشی نشان دادند، نوستالژی از طریق افزایش پیوند اجتماعی(احساس پذیرش و تعلق­پذیری) پرورش­دهنده خوش­بینی است. همچنین در این تحقیق اخیر، اثربخشی مداخله خاطره اختیاری مورد تأیید قرار گرفت.

وجه اجتماعی تجربه نوستالژی از جمله ظرفیت این هیجان، برای ترغیب حمایت اجتماعی و دوستانهف تغذیه احساسات حمایتگرانه و عاشقانه، ایجاد حسی از شایستگی بین شخصی، ترغیب رفتار جامعه­پسند(به طور مثالف داوطلبی و بخشش بیشتر برای امور خیریه، داوطلبی خیرخواهانه و کمک) و تقویت نگرش در راستای نیرومندسازی تعامل­های بین گروهی دیده می­شود(وایدشات، سدیکیدس، آرنت و راتلج[۹]،۲۰۰۶). در همین­راستا، تحقیق آزمایشی ون­دیگ، وایدشات، لئونیسن و سدیکیدس(۲۰۱۵) نشان داد که نوستالژی می­تواند یک منبع فعال برای ترغیب به همکاری و همچنین، مقابله با عدالت رویه­ای سازمان­ها ایفا نماید. در پژوهشی دیگر گینو و دسای(۲۰۱۱) نشان دادند، افرادی که حافظه کودکی­شان را فراخوانی کردند، نوعی احساس خلوص اخلاقی از خود نشان دادند( هم آگاهانه و هم ناخودآگاهانه) و به طور جامعه­پسندتری با دیگران رفتار کردند. این محققان نتیجه گرفتند که یادآوری حافظه دوران کودکی می­تواند به تسهیل کمک به دیگران و دیگر سنخ­های رفتار معطوف به دیگری بینجامد.

با بررسی تعاریف متعدد ارائه شده توسط متخصصان، به نظر می­رسد که تعریف جامعی از معنای زندگی مورد قبول همگان باشد وجود ندارد( براندستاتر، بومن، بوراسیو و فگ[۱۰]،۲۰۱۲) بعد از ترکیب ۵۰ تعریف، معنای زندگی را اینگونه تعریف کردند که معنای زندگی، عقیده یا درک شخصی از زندگی و فعالیت­هایش است که افراد براساس آن به زندگی خود نسبت ارزشمند یا مهم­بودن می­دهند.

طبق پژوهش­های مختلف مشخص شده است که وجود معنا در زندگی رابطه مثبتی با هیجانات خوشایند و عزت­نفس(کینگ و همکاران[۱۱]، ۲۰۰۶)، خوشبینی(جو، شین، کیم، هیون و پارک، ۲۰۱۳)، امیدواری(وناک، مارکین کوسکی و فوبیر[۱۲]، ۲۰۱۲)، کنجکاوی و روابط اجتماعی سازنده(استگر، کاواباتا، شیمای و اوتک[۱۳]، ۲۰۰۸)، رضایت از زندگی(بوانبریت، کلی و آنکنمن[۱۴]، ۲۰۰۰)، کنترل بهتر زندگی(اسنایدر، لوپز و پدروتی[۱۵]، ۲۰۱۰) دارد. همچنین وجود معنا در زندگی خطر بیماری­های مهلک و کشنده را کاهش می­دهد(وان-اوردن، بامونتی، کینگ و دوبرستین، ۲۰۱۲).

مرور زندگی و خاطره­پردازی به عنوان روش­های درمانی به ویژه برای سالمندان و بیماران شناخته شد و به اندازه روش­های درمانی دیگر موثر است(بوهلمجر، اسمیت و کوچپرز[۱۶]، ۲۰۰۳). مرور زندگی مشتق از نظریه اریکسون است. طبق نظریه اریکسون یک اتفاق مهم در مرحله پایانی زندگی این است که فرد زندگی خود را بپذیرد و برای این منظور، فرد باید تجارب گذشته خود را به طریقی نگاه کند که هدفمند و معنادار باشد، هدف از مرور زندگی یکپارچگی خود است تا از ناامیدی جلوگیری کند و سالمند بتواند دوران پایان زندگی خود را بپذیرد و عزت نفس خود را حفظ کند(استیون راجفور[۱۷]، ۱۹۹۳). اصطلاح مرور زندگی اولین بار توسط باتلر[۱۸](۱۹۶۳) ارائه شد. باتلر  مرور زندگی را کنش طبیعی و فرایندی عمومی در نظر می­گیرد که طی آن فرد تجربیات گذشته خود را فرا می­خواند، به آن فکر می­کند، آن را مورد ارزیابی قرار می­دهد و با هدف دستیابی به خودشناسی بیشتر در عمق ان فرو می­رود. جنبه درمانی مرور زندگی از این لحاظ است که زنده شدن این تجارب و تعارضات، باعث ارزیابی مجددف حل ان­ها و یکپارچگی شخصیت می­شود(باتلر، ۱۹۶۳). از زمانی که باتلر تأکید کرد مرور زندگی به شیوه گروهی، باعث تقویت و یاداوری بیشتر خاطرات در بین سالمندان و بیماران می­گردد. به عنوان مثال، درمان مرور زندگی باعث علاقمندی بیشتر به شرکت در فعالیت­های اجتماعی، پذیرش خود، اضطراب کمتر، انرژی و دیدگاه مثبت بیشتر نسبت به دیگران در بین سالمندان می­شود(لین و همکاران[۱۹]، ۲۰۰۳). درمان مرور زندگی در کاهش افسردگی (چو و چانگ، ۲۰۱۴؛ کریمی، اسماعیلی و آرین، ۱۳۸۹؛ محمدزاده، دولتشاهی و محمدخانی، ۱۳۹۰)، کاهش احساس تنهایی(چیانگ و همکاران، ۲۰۱۰؛ الیاس، نوبل و اسکات[۲۰]، ۲۰۱۵)، افزایش بهزیستی روان­شناختی(زازنوسکی[۲۱]، ۲۰۰۶)، رضایت از زندگی(ملندزمورال، چارکوروبز، مایوردومو رودریگز و سالسگالن[۲۲]، ۲۰۱۳)، بهبود ارتباطات(چیانگ و همکاران[۲۳]، ۲۰۱۰)، بهبود سطح شناختی سالمندان(وان بوگارت و همکاران[۲۴]، ۲۰۱۳)، و همچنین بهبود و ارتقای فعالیت­های اجتماعی (سویس و دمیر، ۲۰۰۷) نقش داشته و اثرات مستقیمی بر کیفیت فعالیت­های روزانه زندگی(تورگریمسن، شویترز و اورل[۲۵]، ۲۰۰۲) دارد.

 

[۱] . homeostatic

[۲] .Zhou, X., Wildschut, T., Sedikides, C., Chen, X., & Vingerhoets, M. J.

[۳] . Kavana, S.

[۴] . Gabriel, Y.

[۵] . Batcho, K. I.

[۶] . Siry, S., & Baumister, R. F.

[۷] . Mikulincer, M., Shaver, P. R., & Pereg, D.

[۸] . Sedikides, C., Wildschut,

[۹] . Sedikides, C., Wildschut, T., & Baden

[۱۰] . Brandstätter, M., Baumann, U., Borasio, G. D., & Fegg, M. J.

[۱۱] . King, L. A., Hicks, J. A., Krull, J. L., & Del Gaiso, A. K.

[۱۲] . Wnuk, M., Marcinkowski, J. T., & Fobair, P.

[۱۳] . Steger, M. F., Kawabata, Y., Shimai, S., & Otake, K.

[۱۴] . Bonebright, C. A., Clay, D. L., & Ankenmann, R. D.

[۱۵] . Snyder, C. R., Lopez, S. J., & Pedrotti, J. T.

[۱۶] . Bohlmeijer, E., Smit, F., Cuijpers

[۱۷] . Stevens-Ratchford, R. G

[۱۸] . Butler, R. N.

[۱۹] . Lin, Y. C., Dai, Y. T., & Hwang, S. L.

[۲۰] . Elias, S. M. S., Neville, C., & Scott, T.

[۲۱] . Zauszniewski, J., Eggenschwiler, K., Preechawong, S., Roberts, B., & Morris, D.

[۲۲] . Meléndez-Moral, J. C., Charco-Ruiz, L., Mayordomo-Rodríguez, T., & Sales-Galán, A.

[۲۳] . Chiang, K. J., Chu, H., Chang, H. J., Chung, M. H., Chen, C. H., Chiou, H. Y., & Chou, K. R.

[۲۴] . Van Bogaert, P., Van Grinsven, R., Tolson, D., Wouters, K., Engelborghs, S., & Van der Mussele, S.

[۲۵] . Thorgrimsen, L., Schweitzer, P., & Orrell, M. (2002).

      خانهدرباره مرکزمشاورهتماس